• وبلاگ : zendegi shad
  • يادداشت : فکرنکن...
  • نظرات : 0 خصوصي ، 4 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     


    چه حماقتي

    مرا ياد نميکند و باز ميخواهمش

    چه غرور بي غيرتي دارم من

    در سوکت اين شب مرا به فنجاني نور دعوت ميکني؟

    ي کمي...

    به روزم...

    قدم رنجه....

    بفرمائيد؟!

    پري سا

    سلام 

    امدم که بياي منتظرتمگل تقديم شما وبلاگت عالي پست هاي عالي هم داري تبسم

    محمدگل تقديم شما

    دوستت دارم پريشان‌، شانه مي‌خواهي چه کار؟

    دام بگذاري اسيرم‌، دانه مي‌خواهي چه کار؟

    شرم را بگذار و يک آغوش در من گريه کن‌

    گريه کن پس شانه ي مردانه مي خواهي چه کار؟

    ————————————————————

    ميان باز ها يک باز تنهاست / در اوج قله بي آواز تنهاست

    کبوتر با کبوتر هم غريبست / “کبوتر با کبوتر، باز تنهاست” …

    ————————————————————

    صفاي باطنت را دوست دارم / کلام و ظاهرت را دوست دارم

    تو گرچه دوري از من اي عزيزم / وفاي حاضرت را دوست دارم